چشــــــــــم دل....

خداونــــــدا!!!آسمانت متری چند؟؟دیگر زمینت بوی زندگی نمیدهد...

چشــــــــــم دل....

خداونــــــدا!!!آسمانت متری چند؟؟دیگر زمینت بوی زندگی نمیدهد...


میگفت شنیدم پسر همسایه خیلی مومن است

نمازش ترک نمی شود

زیارت عاشورا می خواند.

مسجد میرود

پسر با خداییست

لحظه ای دلم گرفت

در دل فریاد زدم باور کنید من هم ایمان دارم

نماز نمیخوانم ولی لبخند روی لبهای مادرم خدا را به یادم میاورد

دستهای پینه بسته پدرم را دستهای خدا میبینم

زیارت عاشورا نمیخوانم ولی گریه یتیمی در دلم عاشورا برپا میکند

ولی هر روز از آن دخترک فال فروش ...

فالی را میخرم که هیچوقت نمیخوانم

مسجد من خانه مادربزرگ پیر و تنهایم است

که با دیدن من کلی دلش شاد میشود

خدای من نگاه مهربان دوستی است که در غمها تنهایم نمیگذارد

برای من تولد هر نوزادی تولد خداست

هر بوسه عاشقانه ای تجلی او

ای دوست , خدای من و خدای پسر همسایه یکیست

فقط من جور دیگری او را میشناسم و به او ایمان دارم

خدای من دوست انسانهاست نه پادشاه آنها .....
 
  • ستاره .....

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی